“تکه چوبی بر آب پر مرغی در باداین چنین باید زیست فکرهای آزادفکرها را باید مثل آن تکه ی چوب وارهانیم در آبتا به هر جا که بخواهد برودو رهایی چه احساس عجیبی استچه کسی گفت رهایی گذر از بردگی است؟و رهایی تازه فصل آغاز سرود هستی استروزها قبل رهایی هیچ استمثل گم گشتن در جاده ایی پر پیچ استتا رهایی راهی است پر از تابلوهایی که در آن یک علامت پیداستشکل مغشوش سئوالته این راه دراز میرسی بر باغیکه در آن حجم حیات چند برابر شده استو در آنجا تکرار تا ابد بی معناستو در آن آرامش به اندازه ی یک عمر برایت پیداستو رهایی یعنی...و رهایی یعنی چیدن میوه گندیده فکر از درخت افکارآریاین چنین باید زیست فکرهای آزادو رهاتر از آن پر مرغ در باد”