“لحظاتی هست استخوانهای اشیا می پوسدو فرسودگی از در و دیوار میباردلحظاتی هست نه آواز گنجشک فروردیننه صدای صمیمی از آن طرف سیمو نه نگاه مادر در قاب قانعت نمیکندزندگی قانعت نمیکندو تو به اندکی مرگ احتیاج داری”

الیاس علوی

الیاس علوی - “لحظاتی هست استخوانهای اشیا می پوسدو...” 1

Similar quotes

“لحظاتی هستاستخوان های اشیاء می پوسدو فرسودگی از در و دیوار می باردلحظاتی هستنه آواز گنجشک حملنه صدایی صمیمی از آن طرف سیمو نه نگاه مادر در قابقانعت نمی کندزندگی قانعت نمی کندو تو به اندکی مرگ احتیاج داریمن گرگ خیالبافی هستم”

الیاس علوی
Read more

“به نام بخشنده بزگ داور بر حق به نام خداوند ایثار و انصافخارم اگر از خاری خارم تو مپنداریدانم که مرا با گل یکجا تو نگهداریگل راتوبه آن گوئی کزعشق معطرشدآن گل که فقط گل بود درحادثه پرپرشدسودای تورا دارم من از دل و از جانمگفتند که پیدا شو دیدند که پنهانمگفتند که پیدا کن خود را و تو را با همگفتم که پیدا هست در هر نفسس آدمپیداست و من پنهان من در تن واو در جانیک آن نظری کردم در خود گذری کردمدیدم که نه در دوری نزدیک تر از نوریدر راه عبور از تو من این همه دور از تویک عمر نیاندیشم هیهات تو در خویشمچشم است که بینا نیست در عشق که اینها نیست”

مسعود فردمنش
Read more

“قومی متفکرند اندر ره دینقومی به گمان فتاده در راه یقینمی ترسم از آنکه بانگ آید روزیکای بی خبران راه نه آن است و نه این”

خیام
Read more

“قومی متفکر اند اندر ره دینقومی به گمان فتاده در راه یقینمی ترسم از آنکه بانگ آید روزیکای بی خبران ، راه نه آن است و نه این”

خیام
Read more

“آه ای زندگی منم که هنوزبا همه پوچی از تو لبریزمنه به فکرم که رشته پاره کنمنه بر آنم که از تو بگریزمهمه ذرات جسم خاکی مناز تو، ای شعر گرم، در سوزندآسمانهای صاف را مانندکه لبالب ز بادهء روزندبا هزاران جوانه می خواندبوتهء نسترن سرود تراهر نسیمی که می وزد در باغمی رساند به او درود ترامن ترا در تو جستجو کردمنه در آن خوابهای رویاییدر دو دست تو سخت کاویدمپر شدم، پر شدم، ز زیبائیپر شدم از ترانه های سیاهپر شدم از ترانه های سپیداز هزاران شراره های نیازاز هزاران جرقه های امیدحیف از آن روزها که من با خشمبه تو چون دشمنی نظر کردمپوچ پنداشتم فریب تراز تو ماندم، ترا هدر کردمغافل از آن که تو بجائی و منهمچو آبی روان که در گذرمگمشده در غبار شوم زوالره تاریک مرگ می سپرمآه، ای زندگی من آینه اماز تو چشمم پر از نگاه شودورنه گر مرگ بنگرد در منروی آئینه ام سیاه شودعاشقم، عاشق ستارهء صبحعاشق ابرهای سرگردانعاشق روزهای بارانیعاشق هر چه نام تست بر آنمی مکم با وجود تشنهء خویشخون سوزان لحظه های تراآنچنان از تو کام می گیرمتا بخشم آورم خدای ترا”

فروغ فرخزاد
Read more