“مردم همهتو را به خداسوگند میدهنداما برای منتو آن همیشهایکه خدا را به توسوگند میدهم”
“دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم،امروز او ما را . . .فردا . . . ؟”
“اگر می توانستماگر داغ رسم قدیم شقایق نبوداگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبوداگر ذهن آیینه خالی نبوداگر عادت عابران بی خیالی نبوداگر گوش سنگین این کوچه هافقط یک نفس می توانست طنین عبوری نسیمانه را به خاط سپارداگر آسمان می توانست ، یکریزشبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارداگر رد پای نگاه تو را باد و باران از این کوچه ها آب و جارو نمی کرداگر قلک کودکی لحظه ها را پس انداز می کرداگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را برای کسی باز می کردو می شد به رسم امانت گلی را به دست زمین بسپریم و از آسمان پس بگیریماگر خاک کافر نبودو روی حقیقت نمی ریختاگر ساعت آسمان دور باطل نمی زداگر کوها کر نبودنداگر آبها تر نبودنداگر باد می ایستاداگر حرفهای دلم بی اگر بوداگر فرصت چشم من بیشتر بوداگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینمتو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم”
“با توامای لنگر تسکین!ای تکانهای دل!ای آرامش ساحل!با توامای نور!ای منشور!ای تمام طیفهای آفتابی!ای کبود ارغوانی!ای بنفشابی!با توام ای شور ای دلشورهی شیرین!با توامای شادی غمگین!با توامای غم!غم مبهم!ای نمیدانم!هر چه هستی باش!ای کاش...نه، جز اینم آرزویی نیست:هر چه هستی باش!اما باش!”
“سه شنبه چرا تلخ و بی حوصله؟سه شنبه چرا این همه فاصله سه شنبه چه سنگین، چه سرسخت، فرسخ به فرسخسه شنبه خدا کوه را آفرید ”
“با مردم شب دیده به دیدن نرسیدیمتا صبح، دمی هم به دمیدن نرسیدیمکالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیمتا حادثه سرخ رسیدن نرسیدیم”
“خدا كند انگورها برسندجهان مست شود تلوتلو بخورند خیابانها به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها مرزها مست شوند و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند و آمنه بعد از 17 سال، كودكش را لمس كند .خدا كند انگورها برسند آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد هندوكش دخترانش را آزاد كند .برای لحظهای تفنگها یادشان برود دریدن را كاردها یادشان برود بریدن را قلمها آتش را آتشبس بنویسند .خدا كند كوهها به هم برسند دریا چنگ بزند به آسمان ماهش را بدزدد به میخانه شوند پلنگها با آهوها .خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند پنجرهها دیوارها را بشكنند و تو همچنانكه یارت را تنگ میبوسی مرا نیز به یاد بیاوری .محبوب من محبوب دور افتادهی من با من بزن پیالهای دیگر به سلامتی باغهای معلق انگور”