“مردم همهتو را به خداسوگند میدهنداما برای منتو آن همیشهایکه خدا را به توسوگند میدهم”
“خدا كند انگورها برسندجهان مست شود تلوتلو بخورند خیابانها به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها مرزها مست شوند و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند و آمنه بعد از 17 سال، كودكش را لمس كند .خدا كند انگورها برسند آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد هندوكش دخترانش را آزاد كند .برای لحظهای تفنگها یادشان برود دریدن را كاردها یادشان برود بریدن را قلمها آتش را آتشبس بنویسند .خدا كند كوهها به هم برسند دریا چنگ بزند به آسمان ماهش را بدزدد به میخانه شوند پلنگها با آهوها .خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند پنجرهها دیوارها را بشكنند و تو همچنانكه یارت را تنگ میبوسی مرا نیز به یاد بیاوری .محبوب من محبوب دور افتادهی من با من بزن پیالهای دیگر به سلامتی باغهای معلق انگور”
“هر کس آن چیزی را که ندارد، رسیدن به آن را خوشبختی می داند.”
“به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همين امروز به من هديه کن”
“درخت با جنگل سخن می گویدعلف با صحراستاره با کهکشانو من با تو سخن می گویمنامت را به من بگودستت را به من بدهحرفت را به من بگوقلبت را به من بدهمن ریشه های تو را دریافته امو با لبانت برای همه سخن گفته امو دست هایت با دست های من آشناستو در خلوت روشن با تو گریسته ام... برای خاطر زندگان”
“انسان باید بیاموزد بدون قدرت الهی سر کند...ما هنوز به این نقطه نرسیده ایم.برای رسیدن به مرحله بی خدایی کامل،تقوای بسیار زیادی لازم است و برای باقی ماندن در آن مرحله،تقوایی به مراتب بیشتر.مومن شاید این سخن را چیزی غیر از دعوت به فساد و تباهی نینگارد،اگر چنین است پس زنده باد خدا!زنده باد دروغ مقدس که بشریت را از نابودی و مصیبت می رهاند.اما آیا انسان نمی تواند بیاموزد که به کمک تقوا همان چیزی را که از خدا انتظار دارد،از خودش متوقع باشد؟با این همه،باید به این نقطه برسد.دست کم باید این راه را آغاز کنند،وگرنه خواهیم باخت.در این بازی غریبی که روی زمین درجریان است...تنها درصورتی برنده خواهیم شد که اندیشه خدا و تسلیم و تعبد ،جایش را به تقوای انسانی و شرف انسانی بدهد.”