“توحید را، قرآن را، حج را، انتظار موعودرا، علی را، حسین را عدالت را، امامت را، و...را به صورت الفاظی در آورده اند مبهمخالی و یا مسخ شده و تخدیر کننده و حتّی درست ضدّ آنچه معنی دارددرست در عکس جهتی که نشان میدهد ”
“ما مثل بچّه اي هستيم که پدرش دست او را گرفته است تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور مي کنند . بچّه جلب ويترين مغازه ها مي شود و دست پدر را رها مي کند و در بازار گم مي شود و وقتي متوجّه مي شود که ديگر پدر را نمي بيند ، گمان مي کند پدرش گم شده است ، در حالي که در واقع خودش گم شده است . انبياء و اولياء پدران خلقند و دست خلايق را مي گيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند . غالب خلايق جلب متاعهاي دنيا شده اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنيا گم شده اند . امام زمــــان ( ع ) گم و غائب نشده است ، ما گم و محجـــوب گشته ايم .”
“ما مثل بچّهاي هستيم که پدرش دست او را گرفته است تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور مي کنند. بچّه جلب ويترين مغازهها ميشود و دست پدر را رها ميکند و در بازار گم مي شود و وقتي متوجّه ميشود که ديگر پدر را نميبيند. گمان ميکند پدرش گم شده است؛ در حالي که در واقع خودش گم شده است انبیإ و اوليإ پدران خلقند و دست خلايق را ميگيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند. غالبِ خلايق جلب متاعهاي دنيا شدهاند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنيا گم شدهاند. امام زمــــان(ع) گـم و غایب نشده است؛ ما گـم و محجـــوب گشتهايم”
“در چنین جوامعی انسان در انتظار قهرمان است و شکستها و پیروزیهایش را در وجود یکنفر میبیند و با یک شکست، همه چیز را از دسترفته میپندارد و ناامید میشود.”
“انسان چگونه حسی ست ، من چگونه حسی هستم وقتی خودم را ،بارانی ام را ، شال گردنم را و چمدانم را با خود حمل می کنم از جایی که نمی شناسم به جایی که فقط یک احتمال هست برایِ آسودن؟ من چگونه حسی هستم ووقتی ذهنم شاخه ،شاخه،شاخه است که من در هر شاخه اش اسیر و اسیر و اسیرم به جستجویِ نیافتن و نبودِ آنچه در جستجویش هستم”
“شتاب مکن که ابر بر خانهات ببارد و عشق در تکهای نان گم شود هرگز نتوان آدمی را به خانه آورد آدمی در سقوط کلمات سقوط میکند و هنگام که از زمین برخیزد کلمات نارس را به عابران تعارف میکند آدمی را توانایی عشق نیست در عشق میشکند و میمیرد ”