“من نمی گویم فردا روز دیگری استفقط میگویم" تو روز دیگری هستی".تو فردایی!همانی که باید به خاطرش زنده بمانم”
In this quote by the renowned poet and writer Khalil Gibran, he explores the concept of living in the present moment and appreciating the beauty of each day. Gibran emphasizes the importance of cherishing the present day, rather than constantly worrying about the future. This quote serves as a reminder to focus on the here and now, as that is where true fulfillment and joy can be found.
In this quote by Jibran Khalil Jibran, he emphasizes the importance of living in the present moment and not obsessing over the uncertainties of the future. This message holds true in today's fast-paced world, reminding us to focus on the present and cherish the relationships and experiences that define our lives. Jibran's words serve as a timeless reminder to appreciate the people and moments that are part of our day-to-day existence.
In the famous quote by Khalil Gibran, he beautifully captures the essence of living in the present moment and cherishing the connections we have with others.
"“من نمی گویم فردا روز دیگری استفقط میگویم تو روز دیگری هستی".تو فردایی!همانی که باید به خاطرش زنده بمانم” - جبران خلیل جبران"
In this quote by Khalil Gibran, he reminds us that time is fleeting and tomorrow is never guaranteed. This reflection prompts us to consider the following questions:
“ما با عوض کردن عطرهایمان به هم خیانت می کنیم من هر روز بوی زنی را می دهم که تو عاشقش هستی و تو عطرمردی را می زنی ...که مخفیانه با من می خوابد”
“خورشید را می دزدمفقط برای تو!میگذارم توی جیبمتا فردا بزنم به موهایتفردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!فردا تو می فهمیفردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم!آخ ... فردا!راستی چرا فردا نمی شود؟این شب چقدر طول کشیده...چرا آفتاب نمی شود؟یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟”
“وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدهامثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خوانمچندیست لبخند ها ی لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادااما در صفحه های تقویم روزی بنام روز مبادا نیستآنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا، روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه میداند شاید امروز نیز روز مبادا باشد وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها هر روز بی تو روز مباداست . . . !!! ”
“آه می بینم، می بینمتو به اندازه تنهایی من خوشبختیمن به اندازه زیبایی تو غمگینمچه امید عبثیمن چه دارم که ترا در خور؟هیچ -من چه دارم که سزاوار تو؟هیچ-تو همه هستی من، هستی منتو همه زندگی من هستیتو چه داری؟همه چیز -تو چه کم داری؟ هیچ”
“تو همانی که دلم لک زده لبخندش رااو که هرگز نتوان یافت همانندش رامنم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کردغزل و عاطفه و روح هنرمندش رااز رقیبان کمین کرده عقب میماندهر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را!مثل آن خواب بعید است ببیند دیگرهر که تعریف کند خواب خوشایندش را…مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسدمادرم تاب ندارد غم فرزندش راعشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به توبه تو اصرار نکرده است فرآیندش راقلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشتمشکل از توست اگر پس زده پیوندش راحفظ کن این غزلم را که به زودی شایدبفرستند رفیقان به تو این بندش را :«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمرلای موهای تو گم کرد خداوندش را”