“حمالان پوچی.مرزهای دشوار تحمل را شکستند_ !تکبير برادرانهم‌سرايان وحدت با حنجره‌های بی‌اعتقادی .حماسه‌های ايمان خواندند_ !تکبير برادرانکودکان شکوفه .افسانه‌ی دوزخ را تجربه کردند_ !تکبير برادرانما با نگاه ناباور.فاجعه را تاب آورده‌ايمهيچ‌کس برادر خطاب‌مان نکرد .و به تشجيع ما تکبيری بر نياوردتنهايی را تاب آورده‌ايم و خاموشی را و در اعماق خاکستر می‌تپيم”

شاملو

Explore This Quote Further

Quote by شاملو: “حمالان پوچی.مرزهای دشوار تحمل را شکستند_ !تکبير … - Image 1

Similar quotes

“ما نوشتيم و گريستيمما خنده كنان به رقص بر خاستيمما نعره زنان از سر جان گذشتيم ...كسي را پرواي ما نبود.در دور دست مردي را به دار آويختند :كسي به تماشا سر برنداشتما نشستيم و گريستيمما با فريادياز قالب خود بر آمديم”


“درخت با جنگل سخن می گویدعلف با صحراستاره با کهکشانو من با تو سخن می گویمنامت را به من بگودستت را به من بدهحرفت را به من بگوقلبت را به من بدهمن ریشه های تو را دریافته امو با لبانت برای همه سخن گفته امو دست هایت با دست های من آشناستو در خلوت روشن با تو گریسته ام... برای خاطر زندگان”


“نه باوری، نه وطنی جخ امروزاز مادر نزاده­امنهعمر جهان بر من گذشته است.نزدیک­ترین خاطره­ام خاطره­ی قرن­هاست.بارها به خون­مان کشیدندبه یاد آر،و تنها دست­آوردِ کشتارنان­پاره­ی بی­قاتقِ سفره­ی بی برکت ما بود.اعراب فریب­ام دادندبرج موریانه را به دستان پر پینه­ی خویش بر ایشان در گشودم،مرا و همه­گان را بر نطع سیاه نشاندند وگردن زدند.نماز گزاردم و قتل­عام شدمکه رافضی­ام دانستند.نماز گزاردم و قتل­عام شدمکه قِرمَطی­ام دانستند.آن­گاه قرار نهادند که ما و برادران­مان یک­دیگر را بکشیم واینکوتاه­ترین طریق وصول به بهشت بود !به یاد آرکه تنها دست­آوردِ کشتارجُل­پاره­ی بی­قدرِ عورت ما بود.خوش­بینی برادرت ترکان را آواز دادتو را و مرا گردن زدند.سفاهتِ من چنگیزیان را آواز دادتو را و همه­گان را گردن زدند.یوغِ ورزا، بر گردن­مان نهادندگاو­آهن بر ما بستندبر گُرده­مان نشستندو گورستانی چندان بی مرز شیار کردندکه باز­ماندگان راهنوز از چشمخونابه روان است.کوچ غریب را به یاد آراز غربتی به غربت دیگر،تا جست­و­جوی ایمانتنها فضیلت ما باشد.به یاد آر:تاریخ ما بی­قراری بودنه باورینه وطنی.نه،جخ امروزاز مادرنزاده­ام.”


“مرگ را ديده‌ام من. در ديدار غمناك،من مرگ را به دست سوده‌ام. من مرگ را زيسته‌امبا آوازي غمناك غمناكو به عمري سخت دراز و سخت فرساينده”


“در نگاه‌ ات همه‌ي مهرباني‌هاست:قاصدي که زنده‌گي را خبر مي‌دهد.و در سکوت‌ات همه‌ي صداها:فريادي که بودن را تجربه مي‌کند.”


“به تو دست مي‌سايم و جهان را در مي‌يابم،به تو مي‌انديشمو زمان را لمس مي‌کنممعلق و بي‌انتهاعُريان.مي‌وزم، مي‌بارم، مي‌تابم.آسمان‌امستاره‌گان و زمين،و گندم ِ عطرآگيني که دانه مي‌بنددرقصاندر جان ِ سبز ِ خويش.از تو عبور مي‌کنمچنان که تُندری از شب. ــمي‌درخشمو فرومي‌ريزم.احمد شاملو”