“من در آیینه به خود مینگرممن در آیینه به خود مینگرم با وسواسهمچو گنگی که به یک گنگ دگر مینگرد. از نسیم نفس زرد غروب در پس پنجرهی خاطر من پردهی سربی شک میلرزدروی لبهای دو چشمم خاموش سایهی زمزمهای میماسد:هیچکس این همه با این تصویرنیست بیگانه که من...”
“ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم..”
“ترجیح میدهم با کفشهایم و در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم.”
“هیچ کاری بی معنی تر از این نیست که بخواهی برای کسی که برایش مهم نیستی از خودت بگویی”
“این روزها که می گذردشادمزیرایک سطر در میانآزادمو می توانمهر طور و هر کجا که دلم خواستجولان دهم_ در میان این دو خط”