“حرمت نگه دارم دلم! گلم!کاین اشکها خون بهای عمر رفت من استسرگذشت کسی که هیچ کس نبودو همیشه گریه می کرد”

حسین پناهی

حسین پناهی - “حرمت نگه دارم دلم! گلم!کاین اشکها خون بهای...” 1

Similar quotes

“کتیبه خوان قبایل دوراین,این سرگذشت کودکی است / که به سرانگشت پاهرگز دستش به شاخه هیچ آرزوئی نرسیده استهرشب گرسنه می خوابیدچند و چرا نمیشناخت دلشگرسنگی شرط بقا بود به آئین قبیله مهربانشپس گریه کن مرا به طراوت / به دلی که میگریست بر اسب باژگون کتاب دروغ تاریخشو آوار میخواند ریاضیات رادر سمفونی باشکوه جدول ضرب با همکلاسیهادودوتا چارتا چارچارتا...در یازده سالگی پا به دنیای شگفت کفش نهادبا سرتراشیده و کت بلندی که از زانوانش میگذشتبا بوی کنده بدسوز و نفت و عرقهای کهنه آری دلمگلماین اشکها خون بهای عمر رفته من استدلم گلم / این اشکها خون بهای عمر رفته من استمیراث منحکایت آدمی که جادوی کتاب مسخ و مسحورش کرده استتا بدانم و بدانم و بدانم / به وار / وانهادم مهر مادریم راگهواره ام را به تمامیو سیاه شد در فراموشی , سگ سفید امنیتم / و کبوترانم را از یاد بردمو می رفتم و می رفتم و میرفتمتا بدانم و بدانم و بدانم / از صفحه ای به صفحه ای / از چهره ای به چهره ایاز روزی به روزی / از شهری به شهری / زیر آسمان وطنی که در آن فقطمرگ را به مساوات تقسیم میکردندسند زده ام یک جا / همه را به حرمت چشمان تومهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعونکه میترکاند یکی یکی حفره های ریه هایم راتا شمارش معکوس آغاز شده باشد بر این مقصود بی مقصد /از کلامی به کلامی / و یکی یکی مردم بر این مقصود بی مقصدکفایت میکرد مرا حرمت آویشن / مرا مهتاب / مرا لبخندو آویشن حرمت چشمان تو بود , نبود؟پس دل گره زدم به ضریح اندیشه ای که آویشن را می سرود.... داد خود را به بیدادگاه خود آوردم همین... نترس کافر نمی شوم هرگز، زیرا به نمیدانم های خود ایمان دارم..”

حسین پناهی
Read more

“آه می بینم، می بینمتو به اندازه تنهایی من خوشبختیمن به اندازه زیبایی تو غمگینمچه امید عبثیمن چه دارم که ترا در خور؟هیچ -من چه دارم که سزاوار تو؟هیچ-تو همه هستی من، هستی منتو همه زندگی من هستیتو چه داری؟همه چیز -تو چه کم داری؟ هیچ”

حمید مصدق
Read more

“پفیوز کسی است که فکر می کند خیلی باهوش است، هیچ وقت نمی تواند جلوی دهانش را بگیرد. مهم نیست بقیه چی می گویند، او باید مخالفتش را بکند. یک آدم پفیوز تمام سعی اش را می کند که تو همیشه خیال کنی گند زده ای. مهم نیست تو از چی حرف میزنی، او بهتر از تو می داند”

کورت ونه گات
Read more

“گر مرد رهی میان خون باید رفتوز پای فتاده سرنگون باید رفتتو پای به راه در نه و هیچ مپرسخود راه بگویدت که چون باید رفت”

فرید الدین عطار
Read more

“پاییز هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد با این همه از منبر بلند باد بالا که می رود درخت ها چه زود به گریه می افتند ”

Hafez Mosavi / حافظ موسوي
Read more