“I believe in being a poet in all moments of life. Being a poet means being human. I know some poets whose daily behavior has nothing to do with their poetry. In other words, they are only poets when they write poetry. Then it is finished and they turn into greedy, indulgent, oppressive, shortsighted, miserable, and envious people. Well, I cannot believe their poems”
“When my trust was suspended from the fragile thread of justice and in the whole city they were chopping up my heart's lanterns when they would blindfold me with the dark handkerchief of Law and from my anxious temples of desire fountains of blood would squirt out when my life had become nothing nothing but the tic-tac of a clock, I discovered I must must must love, insanely.”
“از آینه بپرسنام نجات دهنده ات راآیا زمین که زیر پای تو می لرزدتنهاتر از تو نیست ”
“زمانی كه تسلیم باشی؛ تمام هستی از تو حمایت میكند هیچ چیز با تو مخالف نخواهد بود، زیرا تو با هیچ چیز مخالف نیستی”
“با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي ... خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند ”
“چطور ، بهتر زندگي کنم ؟با كمي مكث جواب داد :گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير ،با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،و بدون ترس براي آينده آماده شو .ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز .شک هايت را باور نکن ،وهيچگاه به باورهايت شک نکن .زندگي شگفت انگيز است ، در صورتيكه بداني چطور زندگي کني .پرسيدم ،آخر .... ،و او بدون اينكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :مهم اين نيست که قشنگ باشي ... ،قشنگ اين است که مهم باشي ! حتي براي يک نفر .كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود ميداند آئين بزرگ كردنت را ..بگذارعشق خاصيت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسي .موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن ..داشتم به سخنانش فكر ميكردم كه نفسي تازه كرد وادامه داد ... :هر روز صبح در آفريقا ، آهويي از خواب بيدار ميشود و براي زندگي كردن و امرار معاش در صحرا ميچرايد ،آهو ميداند كه بايد از شير سريعتر بدود ، در غير اينصورت طعمه شير خواهد شد ،شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا ميگردد ، كه ميداند بايد از آهو سريعتر بدود ، تا گرسنه نماند .مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو ... ،مهم اينست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خيزي و براي زندگيت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دويدن كني ..به خوبي پرسشم را پاسخ گفته بود ولي ميخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،كه چين از چروك پيشانيش باز كرد و با نگاهي به من اضافه كرد :زلال باش ... ، زلال باش .... ،فرقي نميكند كه گودال كوچك آبي باشي ، يا درياي بيكران ،زلال كه باشي ، آسمان در توست .”