“براي هر دقيقه اي كه چشمانمان را ببنديم ، به مدت شصت ثانيه از نور و روشنايي محروم خاهيم شد .”

Gabriel Garcia Marquez

گابريل گارسيا ماركز / Gabriel García Márquez - “براي هر...” 1

Similar quotes

“بيست و پنج دقيقه مهلت براي اينکه دوستت بدارم بيست و پنج دقيقه مهلت براي اينکه دوستم بداريبيست و پنج دقيقه براي عشق زمان کوتاهي ست با اين همه من بيست و پنج دقيقه از عمرم را کنار مي گذارمتا به تو فکر کنمتو هم اگر فرصت داريبيست و پنج دقيقه فقط بيست و پنج دقيقه به من فکر کن....!بيا بيست و پنج دقيقه از عمرمان را براي همديگر پس انداز کنيم”

شل سیلور استاین
Read more

“چطور ، بهتر زندگي کنم ؟با كمي مكث جواب داد :گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير ،با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،و بدون ترس براي آينده آماده شو .ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز .شک هايت را باور نکن ،وهيچگاه به باورهايت شک نکن .زندگي شگفت انگيز است ، در صورتيكه بداني چطور زندگي کني .پرسيدم ،آخر .... ،و او بدون اينكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :مهم اين نيست که قشنگ باشي ... ،قشنگ اين است که مهم باشي ! حتي براي يک نفر .كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود ميداند آئين بزرگ كردنت را ..بگذارعشق خاصيت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسي .موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن ..داشتم به سخنانش فكر ميكردم كه نفسي تازه كرد وادامه داد ... :هر روز صبح در آفريقا ، آهويي از خواب بيدار ميشود و براي زندگي كردن و امرار معاش در صحرا ميچرايد ،آهو ميداند كه بايد از شير سريعتر بدود ، در غير اينصورت طعمه شير خواهد شد ،شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا ميگردد ، كه ميداند بايد از آهو سريعتر بدود ، تا گرسنه نماند .مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو ... ،مهم اينست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خيزي و براي زندگيت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دويدن كني ..به خوبي پرسشم را پاسخ گفته بود ولي ميخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،كه چين از چروك پيشانيش باز كرد و با نگاهي به من اضافه كرد :زلال باش ... ،‌ زلال باش .... ،فرقي نميكند كه گودال كوچك آبي باشي ، يا درياي بيكران ،زلال كه باشي ، آسمان در توست .”

yasmina
Read more

“دنيا كوچكتر از آن استكه گم شده اي را در آن يافته باشيهيچ كس اينجا گم نمي شودآدمها به همان خونسردي كه آمده اندچمدانشان را مي بندندو ناپديد مي شونديكي در مهيكي در غباريكي در بارانيكي در بادو بي رحم ترينشان در برفآنچه به جا مي ماندرد پايي استو خاطره اي كه هر از گاهپس مي زند مثل نسيم سحرپرده هاي اتاقت را”

عباس صفاری / Abas Safari
Read more

“هر جامعه ای که بنیادش بر بی صداقتی ست و هر جرم و جنایتی را تحمل می کند با این بهانه که این بخشی از رفتار عادی انسان است، رفتاری منحصر به مشتی نخبگان،و گروه دیگری را هر قدر اندک و کوچک محروم می کند از غرور و شرفش و حتی حق زندگی اش ،خودش را دستی دستی محکوم به انحطاط اخلاقی و نهایتا فرو پاشی محض می کند.”

ایوان کلیما
Read more

“ساعتدوازده و بيست و پنج دقيقه ي نيمروزبيست و ششم آبان . آفريدگارابگذاردهان تو را ببوسمغبار ستاره ها را از پلك فرشتگانت بروبمكف خانه ات رابا دمب بريده ي شيطان جارو كنممتولد شدمدر مرز نازك نيستيسگ هاي شمااز دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند . پروردگارانه درخت گيلاس ، نه شراب بهاز سر اشتباهي آتش را به نطفه هاي فرشته يي آميختيو مرا آفريدي . اما تو به من نفس بخشيدي عشق من !دهانم را تو گشوديو بال مرا كه نازك و پرپري بودتو به پولادي از حرير مبدل كردي . سپاسگزارم خداي منخنده را براي دهان اواو رابه خاطر منو مرابه نيت گم شدن آفريدي”

شمس لنگرودی
Read more