“معلم پای تخته داد میزدصورتش از خشم گلگون بودو دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بودولی آخر کلاسیهالواشک بین خود تقسیم می کردندوآن یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می زدبرای اینکه بیخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پایانتساویهای جبری را نشان می‌دادبا خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاریکغمگین بودتساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر استاز میان جمع شاگردان یکی‌برخاستهمیشه... یک نفر باید بپاخیزد:به آرامی سخن سر دادتساوی اشتباهی فاحش و محض استنگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت ومعلم مات بر جا ماندو او پرسید : اگر یک فرد انسان ، واحد یک بودآیا یک با یک برابر بود؟سکوت مدهشی بود و سوالی سختمعلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود:و او با پوزخندی گفتاگر یک فرد انسان واحد یک بودآنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکهقلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟اگر یک فرد انسان واحد یک بودآنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می‌داشت بالا بودوآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟اگر یک فرد انسان واحد یک بوداین تساوی زیر و رو می شدحال می‌پرسم یک اگر با یک برابر بودنان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گردید؟یا چه‌کس دیوار چین‌ها را بنا می‌کرد؟یک اگر با یک برابر بودپس که پشتش زیر بار فقر خم می‌گشت؟یا که زیر ضربه شلاق له می‌گشت؟یک اگر با یک برابر بودپس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟:معلم ناله‌آسا گفت:بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید...یک با یک برابر نیست”

خسرو گلسرخی / Khosro Golesorkhi

خسرو گلسرخی / Khosro Golesorkhi - “معلم پای تخته داد...” 1

Similar quotes

“با مشاهده یک در بی درنگ لزوم دیوارها احساس می شود. آیا با مشاهده یک دیوار هم به همان اندازه لزوم یک در را احساس می کنیم؟”

احمد شاملو
Read more

“باور نکن تنهاییت رامن در تو پنهانم تو در منازمن به من نزدیکتر توازتو به تو نزدیکتر من باور نکن تنهاییت راتا یک دلو یک درد داریتا در عبور از کوچه ی عشقبر دوش هم سر می گذاری دل تاب تنهایی نداردباور نکن تنهاییت راهرجای ای دنیا که باشیمن با توئم تنهای تنها من با توئم هر جا که هستیحتی اگر با هم نباشیمحتی اگر یک لحظه یک روزبا هم در این عالم نباشیم حتی اگر یک لحظه یک روزبا هم در این عالم نباشیم این خانه را بگذار و بگذربا من بیا تا کعبه ی دلباور نکن تنهاییت رامن با توئم منزل به منزل”

اهورا ایمان
Read more

“مار با یک ضربه نی می میرد. اگر ضربه دوم را بزنی جان می گیرد. دلیلش چیزی نیست مگر تناسبی که اعداد میان خود دارند.”

سهراب سپهری
Read more

“ دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش چرا که میعاد جای دیدار تست با دیگری اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با خویشتن و دانستم و دیدم سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. اینکه خود را در ازمایشگاه اقلیم های مختلف به ابزار واقعه ها و ادم ها سنجیدن و حدودش را به دست اوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ به هر مقدسی که نزدیک شدی می بینی که تقدس در عالم خارج نیست بلکه در تو است در ذهن تواست ویا بوده است و رمز هر مقدسی در حریم هایش نهفته است در فاصله ها و حریم را که برداشتی شیی است یا ادمی شهریست یا تکاملی بهر صورت این هم تجربه ای یا نوعی ماجرای ساده و بی ماجرا گر چه بسیار عادی مبنای نوعی بیداری اگر نه بیداری دست کم یک شک به این طریق دارم پله های عالم یقین را تک تک با فشار تجربه ها زیر پا می شکنم و مگر حاصل یک عمر چیست؟ اینکه در صحت و اصالت و حقیقت بدیهی های اولیه که یقین اورند یا خیال انگیز یا محرک عمل شک کنی و یک یکشان رااز دست بدهی و هر کدامشان را بدل کنی به یک علامتاستفهام یک ادم فقط یک جفت چشم نیست و در سفر اگر نتوانی موقعیت تاریخی خودت را هم عین موقعیت جغرافیایی عوض کنی کار عبثی کرده ای همین جوریها متوجه شدم که یک ادم یک مجموعه زیستی و فرهنگی با هم است با لیاقت های معین و مناسبت های محدود ..... .... خدا برای انکه به او معتقد است همه جا هست”

جلال آل حمد
Read more

“ ...اینکه می گویم مترجم نباید دیده شود وقتی به ترجمه ی ادبی می رسیم ممکن است حکم بی رحمانه ای باشد. شاید تسکین این درد این است که مترجم بداند در کار بسیار مهمی دخالت کرده است. او در تب و تاب و شور آفرینش با مؤلف و نویسنده وارد مشارکت شده است. مثل آهنکاری که در ساختن یک بنای فخیم معماری از او کمک بخواهیم اما بعد از اتمام کار دیگر تیرآهن ها را نمی بینیم. ترجمه به نظر من چنین سهمی از آفرینش می گیرد. یک چیزهایی از آفرینش در او هست... منتها اصل قضیه به نظر من این است که ترجمه آفرینش نیست. ترجمه مشارکت دورادور در اثری ست که قبلاً آفریده شده. اینجاست که بحث فنی آن پیش می آید. یعنی ترجمه یک کار بسیار دقیق فنی در انتقال یک اثر آفریده شده است. این امر دوقطبی بودن یا دولبه بودن کار ترجمه را نشان می دهد... یعنی شما از یک طرف در یک اثر آفرینشی دخالت دارید و از طرف دیگر باید هرچه کمتر دیده شوید. دلداری ای که به مترجم می شود داد این است که در یک کار بزرگ مشارکت دارد و دارد در کار سترگی دخالت می کند. بنابراین هرقدر فروتنی نشان بدهد باز هم از باد آن آفرینش اصلی چیزی به او می رسد.”

مهدی سحابی
Read more