“روی دفترهایم، روی میز تحریرم،روی درختان، روی ماسه،روی برف، نام تو را می نویسم. روی همه ی صفحه های خوانده شده، روی صفحه های سفید، روی سنگ و خون و کاغذ یا خاکستر، نام تو را می نویسم. روی جنگل و کویر، بر آشیانه ها و گل های طاووسی نام تو را می نویسم. روی همه ی تکه پاره های آسمان لاجوردی، روی مرداب،این آفتاب پوسیده، روی رودخانه،این ماه زنده، نام تو را می نویسم. و به نیروی یک واژه، زندگی را از سر می گیرم، من برای شناختن و نامیدن تو، پا به جهان گذاشته ام ای آزادی!”

Paul Eluard

Paul Éluard - “روی دفترهایم، روی میز تحریرم،روی درختان...” 1

Similar quotes

“ای یاد تو در ظلمت شب همسفر منوی نام تو روشنگر شام و سحر منجز نقش تو نقشی نبود در نظر منشبها منم و عشق تو و چشم تر منوین اشک دمادم که بود پرده در مندر عطر چمن های جهان بوی تو دیدمدر برگ درختان سر گیسوی تو دیدمهر منظره را منظری از روی تو دیدم ”

مهدي سهيلي
Read more

“هیچ کس مقصر نیست بجز سگ های تو سری خوری که سینه به خاک می مالند وحکم قوم غالب را روی چشم می گذارند(گوشه نشینان آلتونا)”

ژان پل سارتر
Read more

“مردم اشتباهاتشان را روی هم میریزند و غولی به نام تقدیر میسازند ”

Jon Hunner
Read more

“روزی روزگاری پادشاهی بود که دختری داشت. پادشاه دخترش را در پرده نگه داشته بود و دختر حتا روی آفتاب را هم ندیده بود. فقط دایه اش را می دید و بس.یک روز داشت بازی می کرد، چیزی از دستش دررفت و شیشه ی پنجره شکست و چشم دختر به خورشید افتاد. برف تازه باریده بود و آفتاب هم بود. دختر دو پایش را کرد توی یک کفشش و به دایه اش گفت: "من آن چیز را می خواهم! باید آن را به من بدهی!"دختر خورشید را ندیده بود و نمی دانست که چیست. دایه اش گفت: " جانم! خورشید را نمی شود گرفت." دختر دست برنداشت و آخر سر دایه مجبور شد که او را بلند کند تا از پنجره به بیرون نگاه کند، شاید دست بردارد.دختر دید که برف باریده و روی برف هم دو تا پرنده نشسته اند و آنطرف تر دو قطره خون روی برف ریخته.یکی از پرنده ها به دیگری گفت: "خواهر! ببین توی دنیا چیزی زیباتر از برف و خون پیدا می شود؟" دیگری جواب داد: "چرا پیدا نمی شود! محمد گل بادام از هر چیزی زیباتر است.”

صمد بهرنگی / Samad Behrangi
Read more

“من، خاموش شده ام زیرا گوش های جهان از شنیدن نوای ضعیفان و ناله هایشان روی گردان شده اند”

جبران خلیل جبران
Read more