“چه اشتباه غمانگیزی! چه بسا احساسهای ما همه همینگونه باشند. خود را میان موجوداتی شبیه به خود میپنداریم، اما جز یخبندان و سنگستانی که به زبانی برای ما نامفهوم سخن میگویند چیزی در اطرافمان نیست. میخواهیم به دوستی درود بگوییم و دست پیش میبریم که دستی را بفشاریم، اما دست به لختی فرو میافتد. لبخند بر لبمان میخشکد زیرا در مییابیم که دوستی نیست و کاملا تنهاییم.”