“در تمام میهمانیهاآویز گردن منکلید خانهی توستحالا بگذریممرا جرأت آمدن نیست وتو راجرأت عوض کردن قفل”
“وقتی دکتر خانواده برای وصول طلبش فشار آورد، تمام خانوادهی مارکس حدود ده هفته در خانهی دوستی به نام پیتر ایماندت در کمبرول مهمان شدند و پس از آن هم خود کار سه ماه دیگر در منچستر و در خانهی انگلس پنهان شد. این تنها یکی از چندین سفر او به منجستر بود و در همین سفرها بود که او نگاهی به دنیای ماشین و بخار و تولید سرمایهداری در عمل انداخت.”
“هرگز نبودن به تلخی فراموش کردن یک بودن نیست”
“بند آمدن نفس، همانا رهایی از گردش پی در پی خویش است.”
“شگفت انگیز ترین چیز این است که من وتو همیشه در سرزمینی نا شناخته برای یکدیگر در کنار همدیگر قدم میزنیم ”
“من در تمام زندگی خود در جستوجوی راستیها، برلب پرتگاه حرکت کردهام.”