“سه شنبه چرا تلخ و بی حوصله؟سه شنبه چرا این همه فاصله سه شنبه چه سنگین، چه سرسخت، فرسخ به فرسخسه شنبه خدا کوه را آفرید ”
“ما مردمان روزهاي سه شنبه هستيم”
“دلم تنگ می شود، گاهیبرای حرف های معمولیبرای حرف های سادهبرای «چه هوای خوبی!» / «دیشب چه خوردی؟»برای «راستی! ماندانا عروسی کرد.» / « شادی پسر زائید.» و چه قدر خسته ام از«چرا؟»از «چه گونه!»خسته ام از سؤال های سخت، پاسخ های پیچیدهاز کلمات سنگینفکرهای عمیقپیچ های تندنشانه های با معنا، بی معنادلم تنگ می شود، گاهیبراییک «دوستت دارم» سادهدو «فنجان قهوه ی داغ»سه «روز» تعطیلی در زمستانچهار «خنده ی » بلندوپنج «انگشت» دوست داشتنی.”
“تاریخ و ادب فارسی دوشادوش یکدیگر حرکت کرده اند. آنچه در تاریخ نیامده، در ادب و به خصوص شعر فارسی دیده می شود؛ و در مقابل، درک ریشه های ادب فارسی، بی آنکه به حوادث تاریخی توجه شود، امکان پذیر نیست. چرا فکر صوفیانه تا این پایه نضج گرفت؟ چرا اندیشه ی خیامی به این درجه از نفوذ رسید؟ چرا عشق بر چنین مصطبه ای نشانده شد که حل کل مسائل بشری از آن خواسته شود؟ چرا شعر مدحی یک چنین دامنه ی ناهنجاری به خود گرفت؟ پاسخ همه ی این ها را از تاریخ باید شنید.”
“من نمي دانم _ و همين درد مرا سخت مي آزارد_ كه چرا انسان اين دانا اين پيغمبر :در تكاپوهايش _چيزي از معجزه آن سو تر_ ره نبرده ست به اعجاز محبت چه دليلي دارد؟ * چه دليلي دارد كه هنوز مهرباني را نشناخته است؟ و نمي داند در يك لبخند !چه شگفتي هايي پنهان است * من بر آنم كه درين دنيا _خوب بودن _به خدا سهل ترين كارست و نمي دانم كه چرا انسان تا اين حد با خوبي .بيگانه است !و همين درد مرا سخت مي آزارد”
“روح در سه منزل قابل بررسی استقبل از این عالمدر این عالمبعد از این عالم”